فاطمه اكتفا به نامش نكنيد
نشناخته توصيف مقامش نكنيد
هر كس که در او محبت زهرا نيست
علامه اگر هست سلامش نكنيد
بر حاشيهي برگ شقايق بنويسيد
گل ، تاب فشار در و ديوار ندارد
پيمبري كه عمري غم خوار امتش بود
روي كبود زهرا (س) اجر نبوتش بود ؟!
دل از غم فاطمه توان دارد ، نه
و ز تربتِ او كسي نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاري
جز مهدي صاحب الزمان دارد ، نه
حضرت محمد (ص) مي فرمايند : فاطمه پاره تن من است . هركه او را بيازارد ، مرا آزرده خاطركرده
و هر كه او را شاد كند ، مرا نيز خوشحال نموده است .
در بين آن ديوار و در اي فدايي حيدر
دادي تو شش ماهه پسر بهر ياري حيدر
يا علي قبر پرستويت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بويت کجاست؟
من با که گويم اين که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تيره غربت نهان شده
بانوي بي نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
ما گوشه نشينان غم فاطمه ايم
محتاج عطا و كرم فاطمه ايم
حضرت حيدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مديون عطر ياس بود
اي که ره بستي ميان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را مي شکست آنجا اگر عباس بود
خزان زود هنگام و كبود شدن ياس بوستان پيامبر ، تسليت باد .
بر عالميان رحمت رحمان زهراست
در هر دو جهان سرور نسوان زهراست
نوري که دهد شاخه ي طوبي از اوست
کوثر که خدا گفته ، به قرآن زهراست
سر فصل کتاب آفرينش زهراست
روح ادب وکمال و بينش زهراست
روزي که گشايند در باغ بهشت
مسئول گزينش و پذيرش زهراست
ديدم که ازپس در ، پهلوي من شکسته است
فرياد من در آنجا ، علي علي علي بود
بر روي سينه ي من ، با ميخ در نوشتند
اين جرم گفتن علي علي علي بود
من هم زخون سينه ، بر روي در نوشتم
تنها گناه زهرا ، علي علي علي بود
امام صادق(ع) مي فرمايند:
هر کس به شناخت حقيقي فاطمه (س) دست يابد، بي گمان شب قدر را درک کرده است .
جز علي و پدرت، قدر تو را كس نشناخت
شب قدري و بُوَد قدر تو پنهان ، زهرا
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند :
من نام دخترم را فاطمه (س) گذاشتم ؛ زيرا خداوند ، فاطمه (س) و هر کس که
او را دوست دارد ، از آتش دوزخ دور نگه داشته است.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند :
فاطمه (س) پاره تن و نور چشم و ميوه دل من است.
الا اي چاه ! يارم را گرفتند
گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند
ميون كوچهها با ضرب سيلي
همه دار و ندارم را گرفتند
در حريم فاطميّه مرغ دل پر مي زند
ناله از مظلومي زهراي اطهر مي زند
السلام عليک يا فاطمة الزهرا
يا علي خرابم از غمت
سوختم کبابم از غمت
زخم کهنه را نمک زدند
همسر تو را کتک زدند
منم زينب که بي دلدار مانده ست
به قلبم خون به چشمم خار مانده ست
نگاهم خيره مي ماند هميشه
به آن خوني که بر ديوار مانده ست.
هر سينه که دوستدار زهراست
آشفته و بي قرار زهراست
گنجينه ي هفت آسمان ها
در سينه ي خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همين بس
عالم همه وامدار زهراست